مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
او که عطر نفسش را به بهاران میداد جام بـاران به لب خشک بیـابان میداد همچو طوبای بهشتی که پُر از عطر خداست شاخهاش جای گل سرخ، مسلمان میداد با سکوتش به جهان درسِ حیا میآموخت صبر او حوصله بر موسیِ عمران میداد مثل خورشید که نورش همه جا میتابد با نگـاهـش به زن مُغـنـیه ایمان میداد صحـن سجادهاش از غـربت او بـارانی موجِ اشکش خبر از روضۀ پنهان میداد غل و زنجیر چه مستانه طوافش میکرد او که دستور به زنجـیرۀ کـیهان میداد بــا وجــودِ ســتـمِ وافــرِ زنــدانـبــانَـش وقتِ افطار به او هم رطب و نان میداد نفـسـش رفت و کریمانه نفـس داد به ما چه مسیحانه به این قوم عجم جان میداد خواست خاک عجم از عطر تنش پُر بشود همۀ هـستی خود را که به ایران میداد میشکست آینه در محبس و انوارش را به قم و قـبلۀ شیـراز و خـراسان میداد |